سی وچهار ماهگی کارن و کارینای من
کارینا و کارن پس از شرکت در اولین مراسم عروسی ... علارقم تصور همه هردو بچه های خیلی خوبی بودند و برخلاف قبل نه تنها کارن گریه نکرد بلکه تمام وقت روی سن رقص بود ... و در زمان برگشت به مادر گفت : مامان عروسی خیلی خوش گذشت فقط من شاپاش نگرفتم ... ... و پدر بهش شاپاش داد و فرداها با تعریف این قصه برای دیگران شادباشهای دیگه ای هم دریافت کرد ناقلا پسر من جارو کشهای مادر ... یه روز جمعه آفتابی و رفتن به پارک .... بقول کارینا بلم پارک نوشیدنی ... وای زانوی پسرم زخم شده ... او...
نویسنده :
فاطمه
20:45